عشق لجباز پارت ۸

Faridh mohbi(taranh) · 03:43 1400/05/27

فریده 

داشتم به خدمت کارا کمک میکردم که در زد شد 

رفتمو درو باز کردم پشت در فریدو مایکل بودن 

لبخند زدم و گفتم 

:خوش اومدید بیاید داخل 

فرید اومد سمتم و محکم بغلم کرد و گفت 

: سلام ابجی گلم خوبی داداشی 

محکم لپمو ماچ کرد منم دستامو دورش حلقه کردم و گفتم 

:  وقتی تورو دیدم عالی عالی  توپ توپ شدم داداشی 

خب فرید از بچه گی هوای منو داشت همیشه دوسم داشت منو فرید شباهتامون مثل همه مایکل مثل مرینت او حرف مرینت شد برم ببینم کجاست  صداش زدم وقتی دیدم نیومد رفتم بالا مرینت با ادرین  داشتن همو میبوسیدن وقتی این طوری دیدمشون صحنه ی بوسیدن خودمو با فرهاد دیدم همینطور تو عالم هپروت بودم که به مرینت گفتم برن پایین مایکل اومده 

بعد از اونا منم رفتم پایین 

مرینت 

وقتی رفتیم پایین با دیدن مایکل پریدم بغلش و گفتم 

:مایکی جونم نمیدونی چغدر دلم تنگ شده بود این دو روز مثل دوسال گذشت برام 

مایکلم بغلم کردو با صدایی که رگه های خنده توش موج میزد به ادرین اشاره کردو گفت 

:اره ابجی جونم میبینم اینغدر زیاد گزشته که رفتی داماد اوردی 

یه مشت محکم حوالش کردمو گفتم 

: درست حرف بزن وگر نه بد کتک میخوریا 

مایکل که داشت میختندید کفت 

:باشه باشه ... چرا حالا جوش میاری  بعد از مکسی گفت 

نمیخوای اشنا کنی منم گفتم 

: حتما بهد رو کردم سمت ادرین و گفتم  : داداش این ادرین اگرست برادر داماد اینده ادرین بعد روکردم سمت مایک و گفتم :ادرین این برادر من مایکل  و این برادر من فرید خب دیگه سر پا واینستین بریم بشینیم 

بعد یه نگا به فریده انداختم عین لبو شده بود همینجوری داشتم زیر نظر میبردمش که یه دفعه داد زد 

؛خدا لعنتت کنه برادر شوهر منو تور کردی 

بعد افتاد دنبال من شده بودیم عن موشو گربه 

 

 

خدا نگه دار منو به دوستان خود معرفی کنید ❤لایک  و نظر فرا موش نشود