عشق لجباز (نیم پارت دوم ۴ )

Faridh mohbi(taranh) · 19:21 1400/03/13

بچه ها من این رو زا خیلی سرم شلوغه خب دیگه تابستونه من باید کمک مادرو پدرم بدم خب برو برای خوندن 

مرینت 

وقتی ازم جدا شد سرمو انداختم پایین از خجالت  لپام قرمز شده بود که ادرین گفت 💚 وقتی خجالت میکشی خوردنی تر میشی 😍💕 بب     ببخشید من از عمد این کارو نکردم 😥💚 نه  عزیزم دستشو کشید روی گونم  بعد بلندم کرد از ترس اینکه بیفتم  دستامو دور گردنش هلقه کردم 💕بزارم زمین  بببببزززززااااااررررررممممممم زززززززممممممیییییننننن

💚 نه نمیشه  باید الان منو اروم کنی مسکن خوشکلم 

💕 منظورت چیه 

 💚 منظورم اینه که باید منو بخوابونی چون خیلی خستم خسته از همه و همه چیز تو تنها کسی هستی که ارومم میکنی 

💕 ب......باشه 

💚 ممنون 

رفتیم داخل اتاقی که  اون دیشب داخلش بود منو پرت کرد روی تخت  بعد خودش اومد کنارم دراز کشید گرفتم داخل بغلش انقدر ریز بودم که راحت داخل بغلش جا میشدم 

💚 خیلی ریزی خانم کوچولوی من 

بعد بوسه ی کوتاهی روی لبم زد 

فریده